ادامه خاطرات فراموش نشدنی اولین سفر اروپایی ما به یونان و ايتاليا (قسمت دوم)
سهم من از این خانه سفر بوده و عشق از خاطرههای تو خطر بوده و عشق (زنده یاد: افشین یداللهی)
وقتی از موزه خارج شدیم بسرعت بسمت ایستگاه A14 رفته و با آخرین اتوبوس گردشگری خودمان را به ایستگاه A9 در میدان سینتاگما رساندیم. میدان Syntagma سومین رأس از مثلث مرکزی حمل و نقل آتن در ترکیب با میدانهای اومانیا و موناستیراکی است. در وسط میدان سینتاگما یکی از محلهای همیشگی اعتراضات مردم به مسائل مختلف است زیرا در حوزه دید پارلمان یونان قرار دارد. کمی داخل میدان قدم زدیم و از کنار چندین گروه از معترضان که پلاکاردهایی در مخالفت با مسائل مختلف در دست داشتند، عبور کردیم. سپس به ایستگاه مترو سینتاگما رفته و بلیط 1.4 یورویی برای هر نفر بسمت ایستگاه آکروپولی را خریدیم. ایستگاه مترو سینتاگما نسبتاً بزرگ و خلوت بود و تزئینات محیطی جالبی داشت. تابلوهای اعلانات ایستگاه مترو سینتاگما نشان میداد که قطارها از ساعت 5:30 تا 23:30 با کرایه 4.5 یورو بسمت فرودگاه آتن سرویسدهی میکنند. محوطه داخلی ایستگاه مترو آکروپولی با اشیای تاریخی و بويژه سفالهای جالبی تزئین شده بود. از یک سوپرمارکت اطراف موزه آکروپلیس کمی خرید کرده (نان تُست، ماست و نوشابه به مبلغ 5.6 یورو) و چند دقیقه بعد به آپارتمان رسیدیم. سپس مسابقه فوتبال ایران- پرتقال را با نتیجه به یادماندنیاش تماشا کرده و بعد از صرف شام مختصری در آپارتمان زود خوابیدیم.
تصویر 1 : ایستگاه مترو سینتاگما
تصویر 2 : ایستگاه مترو آکروپولی
تصویر 3 : نوشابه با طعم جام جهانی فوتبال
روز چهارم: سهشنبه 5 تیرماه 1397 (تپه آکروپلیس، تئاتر دیونیزوس، معبد پارتنون، معبد ارختیوم، سخنرانی در رویداد ATINER، مرکز خرید هوندوس)
برای امروز صبح اول وقت از طرف رویداد ATINER بازدید تخصصی از آکروپلیس بصورت اختیاری برنامهریزی شده بود لذا صبح زود برخاستیم که بتوانیم به آنها بپیوندیم لیکن باران تندی میبارید و امکان خروج از آپارتمان وجود نداشت. بعد از صرف صبحانه و کمی تماشای تلویزیون، همسرجان کلافه شد (ایشان اساساً از باران خوششان نمیآید؛ دقیقاً برعکس من که عاشق قدم زدن زیر نَمنَم باران هستم!) و حال این بارش شدید باران برنامهها و اعصاب ایشان را به هم ریخته بود. حوالی ساعت 9:15 از شدت باران کاسته شد و تصمیم گرفتیم که فوراً آماده شده و خودمان به تنهایی به آکروپلیس برویم چون زمان از دست رفته بود و هماهنگی با تیم همایش مقدور نشد. بخاطر بارش باران محوطه نسبتاً خلوت بود. ابتدا از طریق مسیر سراشیبی جنوبی به سالن نمایش هرود آتیکوس رسیدیم که بازار عکس و سلفی در آن داغ بود در ادامه آن هم بقایای تئاتر دیونیزوس قرار داشت. سپس به پیش دروازه پارتنون رسیدیم که بالا رفتن از پلههای خیس آن سخت بود.
پیش دروازه پارتنون در سال 437 قبل از میلاد در جبهه غربی تپه آکروپلیس ساخته شده است. به بالای پیش دروازه که رسیدیم، چشم انداز زیبای کل شهر آتن هویدا شد و تازه علت انتخاب نام آکروپلیس (تپه مرتفع) را درک کردم. از اینجا میشد همه آثار مهم تاریخی آتن را براحتی در اطراف آکروپلیس نظاره کرد. همچنین در معابر منتهی به آکروپلیس؛ جمعیت عظیمی در حال حرکت بسمت آن بودند به طوری که در خیابانهای اطراف ترافیک سنگین اتوبوسهای توریستها مشهود بود. خوشبختانه فاصله اندک آپارتمان ما تا آکروپلیس باعث شده بود که ما یک گپ نیم ساعته با خیل عظیم توریستهای در حال ورود به آکروپلیس پیدا نماییم. در بخش مجاور پیش دروازه پارتنون، بقایای بنای تاریخی آگریپپا است که در گذشته یک مجسمه بُرنزی از وی سوار بر ارابه در حال حرکت روی آن قرار داشته ولی هم اکنون چیزی از مجسمه باقی نمانده است.
تصویر 4 : معرفی آکروپلیس و ساختار بازسازی آن
تصویر 5 : سالن نمایش هرود آتیکوس
تصویر 6 : بقایای محوطه تئاتر دیونیزوس
تصویر 7 : پیش دروازه پارتنون
تصویر 8 : بقایای بنای تاریخی آگریپپا بدون مجسمه
معبد پارتنون بعنوان اصلیترین بخش آکروپلیس تقریباً در بخش میانی تپه قرار دارد. این معبد از 8 ستون 15 متری سنگی در جهت عرضی و 17 ستون هم در جهت طولی در بخش خارجی دارد البته دو ردیف ستون 6 تایی هم بموازات ستونهای بیرونی در بخش داخلی قرار گرفته که بین آنها با یک دیوار تکمیل میشود و کل مجموعه از سال 2011 در حال بازسازی است. این معبد متعلق به « اِلهِه آتنا » از خدایان اساطیری یونان است. در بخش شمالی مجموعه هم « معبد اِرِختیوم » قرار دارد که در یک سمت ستونهای آن از مجسمه سنگی 6 بانوی اساطیری یونان تشکیل میشود.
تصویر 9 : معبد پارتنون در جهت طولی
تصویر 10 : معبد پارتنون در جهت عرضی
تصویر 11 : معبد اِرِختیوم
پس از بازدید 3 ساعته از آکروپلیس جذاب و با شکوه بسمت ایستگاه A4 اتوبوسهای گردشگری حرکت کرده و با استفاده از آنها جهت شرکت در ادامه رویداد ATINER به ایستگاه A6 رفتیم. ابتدا در هتل تیتانیا به طبقه 10 رفته و ناهار مفصلی نوش جان کرده و سپس رفتیم به طبقه 11 جهت سخنرانی آقای همسر که از ساعت 15:00 لغایت 15:15 بود و با استقبال خوبی هم در بخش پرسش و پاسخ روبرو گردید.
تصویر 12 : ناهار 30 یورویی در هتل تیتانیا
پس از مراسم اختتامیه همایش در ساعت 16:30 از هتل تیتانیا با اتوبوسهای گردشگری به میدان اومانیا رفتیم. در خیابانهای منتهی به میدان به فروشگاههای مختلفی سَر زده و کمی لباس برای سوغات و خودمان با قیمتهای مناسب و بعضاً مارک خریدیم. سپس داخل میدان به مرکز خرید 3 طبقه هوندوس (بدون مالیات برای توریستها) رفته و بمدت 2 ساعت انواع عطر و ادکلن و لوازم آرایش از برندهای معتبر و همچنین شکلاتهای تولید یونان را در مجموع با تخفیفهای خوبی خرید کردیم. از میوه فروشی داخل میدان هم یک ظرف زردآلوی خوشمزه به مبلغ 1 یورو خریدیم که کیفیت عالی داشت. آن قدر مشغول خرید شدیم که آخرین اتوبوس گردشگری هم رفته بود لذا با یک تاکسی به مبلغ 4.6 یورو به آپارتمان رفتیم. چون هَوس یک غذا با برنج کرده بودیم لذا از مواد غذایی موجود در آپارتمان، عدس پلو با بوقلمون پختم، جای شما خالی!
تصویر 13 : تعرفه تاکسیهای آتن
تصویر 14 : شام دستپخت من در آتن
روز پنجم: چهارشنبه 6 تیرماه 1397 (موزه آکروپلیس، بندرگاه ساحلی Piraeus، باغ ملی آتن، پارلمان یونان، یابود شهدای گمنام، میدان سینتاگما)
صبح بعد از صرف صبحانه به موزه آکروپلیس در مجاورت آپارتمانمان رفتیم. پکیج بلیطهای آثار تاریخی آتن اینجا را هم شامل نمیشد لذا برای هر نفر بلیط 5 یورویی خریده و بعد از تدابیر شدید امنیتی وارد ساختمان شدیم. چون اکثر مجسمهها و اشیای داخل این موزه، اصلی هستند لذا عکاسی در آن (بجز در یک سالن که حاوی مجسمه باقیمانده 5 بانوی ستونهای معبد اِرِختیوم بود) ممنوع و مأمورین متعدد حاضر در موزه بشدت مراقب اوضاع بودند. در طبقه آخر هم یک بخش نمایشی جذاب از تاریخچه آکروپلیس و نحوه مرمت آن بود که فیلمهای کوتاهی از آن در خصوص نحوه تخریب معبد پارتنون و بازسازی آن را برایتان میگذارم. محل موزه طوری انتخاب شده بود که بخشی از آثار کشف شده در آن را با طراحی فضای اطراف بصورت سایت باستان شناسی واقعی به نمایش گذاشته شود ضمن آن که طراحی سازه و معماری ساختمان هم طوری انجام شده بود که طبقه آخر عملاً یک چرخش به سمت آکروپلیس پیدا کرده و دقیقاً در تراز مقابل آن بود. بازدید ما از این موزه 90 دقیقه به طول انجامید.
تصویر 15 : موزه آکروپلیس
تصویر 16 : مجسمه اصل از باقیمانده 5 بانوی ستونهای معبد اِرِختیوم
تصویر 17 : تاریخچه و نحوه تخریب معبد پارتنون
تصویر 18 : نحوه بازسازی معبد پارتنون
تصویر 19 : نحوه بازسازی مجسمههای واقعی با استفاده از تجهیزات لیزری
طبق نقشه ما میتوانستیم جلوی موزه آکروپلیس از طریق ایستگاه P5 سوار اتوبوسهای گردشگری خط ساحلی برای رفتن به بندرگاه ساحلی Piraeus شویم ولی چون جلوی موزه آکروپلیس امکان عبور اتوبوس وجود نداشت (فقط پیادهراه بود!) و ما هم در چند روز گذشته چیزی ندیده بودیم لذا ریسک نکرده و به سمت ایستگاه P6 (مجاور ایستگاه A4 از خط شهری در نزدیکی آکروپلیس) رفتیم که از قبل میشناختیم. البته باید توضیح دهم که حرکت اولین اتوبوس از ایستگاه P6 ساعت 11 صبح بسمت بندرگاه انجام میشود و ما طبق برنامه به موقع آنجا رسیدیم لیکن بدلیل شلوغی ایستگاه، اتوبوس با چند دقیقه تأخیر حرکت کرد. در مجموع باید عرض کنم که این خط نامنظمتر و نامشخصتر از خط شهری است ولی مسیر بسیار زیبایی را میپیماید که ارزش یکبار دیدن بويژه از طبقه بالای اتوبوس را دارد. اتوبوس حرکت کرد و از خیابان جلوی آپارتمان خودمان به ایستگاه P5 رفت. آنجا متوجه شدیم، شانس آوردیم که خودمان را معطل نکردیم چون در ایستگاه P5 که در خیابان فرعی پشت موزه آکروپلیس قرار داشت؛ این اتوبوسها فقط در زمان برگشت برای پیاده شدن مسافرین توقف داشتند و جایی برای توقف در مسیر رفت در نظر گرفته نشده بود. معابر و ساختمانها در امتداد مسیر بسیار زیبا بود و نسیم ملایمی هم صورتمان را نوازش میداد. نیم ساعت طول کشید تا به ترمینال A مسیر ساحلی برسیم. آنجا چند کشتی کروز لنگر انداخته بودند که آرزو کردم در سفر بعدی با این کشتیها از ازمیر ترکیه به یونان بیایم. در محوطه ترمینال یک قطار فانتزی وجود داشت که ما میتوانستیم با بلیط اتوبوسهای گردشگری به رایگان سوار آن شویم ولی از کسانی که بلیط نداشتند، پول میگرفت (احتمالاً 10 یورو ولی دقیقاً به یاد نمیآورم). قطار فانتزی وارد خیابان شد و از مقابل فروشگاههای لباس و عطر و ادکلن از برندهای معتبر در ساختمانهای بسیار لوکس اطراف ترمینال A عبور کرد و خیلی رمانتیک و آرام تا بندرگاه قایقهای تفریحی رفت. آنجا راننده گفت: هر کس میخواهد میتواند برای قایق سواری پیاده شود و در بازگشت بعدی قطار، دوباره سوار شود. چند نفر پیاده شدند ولی ما وسط ظهر تابستان ترجیح نمیدادیم که زیر آفتاب قایق سواری کنیم البته اگر عصر بود، احتمال زیاد میرفتیم. تصمیم گرفتیم که بعد از پیاده شدن از قطار، با اتوبوس بعدی به اینجا بیاییم و کمی بازارگردی کنیم. قطار از یک خیابان دیگر به ترمینال A مسیر ساحلی بازگشت و یک تفریح حدوداً 20 دقیقهای جالب را برای ما رقم زد. چند دقیقه بعد اتوبوس گردشگری به مقصد ترمینال B مسیر ساحلی را سوار شدیم ولی از یک مسیر دیگر رفت و ما نتوانستیم به آن فروشگاههای لوکس سربزنیم. اولین ایستگاه بعدی، ایستگاه شیر پیرایوس بود که به توصیه همسرجان پیاده شدیم. اینجا فقط یک مجسمه سنگی از یک شیر روی یک سکو قرار داشت و دیگر هیچ! تا 20 دقیقه بعد که اتوبوس بعدی برسد، تا میتوانستم به آقای همسر غُر زدم که چرا پیشنهاد کردند که پیاده شویم؛ بالاخره دعوای زن و شوهری نمک زندگی است و در آن گرمای ظهرگاهی میچسبید!
تصویر 20 : اتوبوس گردشگری خط ساحلی Piraeus
تصویر 21 : معابر مسیر بسمت بندرگاه ساحلی
تصویر 22 : معابر و ساختمانهای مجاور ترمینال A مسیر ساحلی
تصویر 23 : قطار فانتزی
تصویر 24 : ایستگاه شیر پیرایوس
تصویر 25 : ترمینال اصلی کشتیهای کروز
با اولین اتوبوس به سمت ایستگاه P6 حرکت کردیم که در مجموع گردش ساحلی ما 3 ساعت زمان بُرد. در آخر خط، اتوبوس گردشگری خط شهری را سوار شده و به ایستگاه A6 در مقابل پارلمان یونان رفتیم. به مقابل جایگاه یادبود سرباز گمنام رفته و مراسم جذاب آن را تماشا کردیم. سربازانی که مراسم را با آداب خاصی اجرا میکردند، کفشهای با نمکی پوشیده بودند (روی آن منگولههای بزرگ مشکی یا قرمز و زیر آن چیزی شبیه نعل اسب داشت) که به نظر من خیلی با روحیات نظامیگری در تطابق نبود. بعد از آن به فستفود سولو در ضلع مقابل پارلمان در مجاورت میدان سینتاگما رفته و همبرگر و نوشابه سفارش دادیم (هر نفر 3.4 یورو). جلوی رستوران چند میز و صندلی گذاشته بودند، تا غذا آماده شود آنجا نشسته و به اجناس دکه روزنامه فروشی کنار رستوران نگاه میکردم که یک چیز توجهم را به خود جلب کرد؛ سنگهای آبی رنگ تزئینی که به منظور رفع چشمزخم در ایران هم رایج است! باغ ملی (گیاهشناسی) در مجاورت پارلمان یونان، مقصد بعدی بود. باغ با درختان بزرگ پوشیده شده بود البته برکههای آب و گلکاری هم در فواصل بخشهای مختلف دیده میشد. باغ ملی علیرغم انتظار ما چندان جذاب نبود لذا نیم ساعت که در آن گردش کردیم، چون چیز جذابی پیدا نشد؛ آنجا را ترک نمودیم.
سپس به میدان سینتاگما برگشته و براحتی ایستگاه اتوبوسهای فرودگاه مربوط به خط 95 را پیدا کردیم، قبل از این که از مسئول باجه بلیط فروشی آن سؤالی بپرسیم؛ خودش با دست به پشت شیشه اشاره کرد و ما پاسخ تمام سؤالات را آنجا یافتیم! (تا الان از پاسخ بدون کلام هیچکس، این اندازه قانع نشده بودم). سپس به تماشای فروشگاهها در سمت دیگر میدان مشغول بودیم که باران نَمنَم آغاز شد. به پیشنهاد همسرجان سریعاً خودمان را به ایستگاه اتوبوسهای گردشگری رسانده و بلافاصله سوار اتوبوس شدیم. دقایقی بعد، شدت باران آنچنان افزایش یافت که در عرض چند دقیقه خیابان خلوت شد. بارش باران بیش از یکساعت به طول انجامید و ما داخل اتوبوس از پشت شیشه به تماشای شهر آتن مشغول شدیم و لحظات فرحبخشی برایمان رقم خورد. در چند روز گذشته هیچ وقت نتوانسته بودیم به این سَبُکبالی به تماشای شهر و زندگی مردم محلی بپردازیم. در طول یک و نیم ساعتی که داخل اتوبوس بودیم، تقریباً 3 مرتبه مسیرهای اطراف هسته مرکزی آتنِ باران خورده و خیس را تماشا کردیم و جاهایی را کشف کردیم که در روزهای قبل به آن دقت کافی نشده بود. بالاخره بعد از قطع باران در ایستگاه موناستیراکی از اتوبوس پیاده شدیم.
تصویر 26 : پارلمان یونان- دیوار یادبود سرباز گمنام و اجرای مراسم توسط سربازان
تصویر 27 : ناهار در رستوران سولو میدان سینتاگما
تصویر 28 : باغ ملی (گیاهشناسی)
تصویر 29 : اطلاعات لازم در خصوص خط X95 اتوبوسهای فرودگاه
تصویر 30 : خیابانهای آتنِ باران خورده و خیس
از همان مسیر همیشگی، خودمان را به ایستگاه تیسسیو مترو رسانده و به کشف و شهود تنها بخش کشف نشده باقیمانده اطراف آکروپلیس پرداختیم. کمی که محل دستفروشان را بالاتر رفتیم به تعداد زیادی رستوران کنار هم رسیدیم که در سمت مقابل نردههای محوطه انتهایی آکروپلیس قرار داشته و جلوی نردهها را میز و صندلی و سایبان گذاشته بودند. در یکی از این رستورانها، کباب کوبیده و جوجه کباب مشابه الگوی ایرانی طبخ میشد. بعد از آن بقایای اندکی از آبنمای کاللیروی و همچنین محل تلاقی دو جاده قدیمی به چشم میخورد. در انتهای مسیر هم به پشت ایستگاه اتوبوسهای گردشگری شماره A4 رسیدیم و دقایقی بعد در آپارتمان بودیم. خوب بالاخره عمر کوتاه سفر ما در یونان به پایان رسید لذا چمدانهایمان را برای پرواز به رُم آماده کرده و شب زود به استراحت پرداختیم که فردا بتوانیم ساعت 5 صبح بیدار شویم.
تصویر 31 : کباب کوبیده و جوجه کباب در یونان
تصویر 32 : بقایای آبنمای کاللیروی
تصویر 33 : محل تلاقی دو جاده قدیمی
روز ششم: پنجشنبه 7 تیرماه 1397 (پرواز آتن-رُم، معبد کولوسیوم، دروازه کنستانتین، اجتماع روم باستان، میدان ونیزیا)
ساعت 5 صبح با صدای زنگ گوشی از خواب برخاسته و آخرین صبحانه آتن را صرف کردیم. خانم رُی شب گذشته گفتند که هر موقع خواستید بروید، کلید را بگذارید داخل آپارتمان روی کانتر آشپزخانه و تشریف ببرید. در دفتر خاطرات خانم رُی از مهماننوازی ایشان قدردانی نموده و بعد از خروج چمدانها و وسایل شخصی از آپارتمان، کلید را روی کانتر آشپزخانه گذاشته و درب را زدیم بِههَم و با آسانسور به طبقه پائین ساختمان رفتیم. من کوله را برداشته و جلو رفتم و همسرجان هم چمدانها را از زمین بلند کرده بودند که در این موقع صبح مزاحم استراحت همسایهها نشویم. به درب خروجی ساختمان که رسیدم برای لحظاتی خُشکم زد، بله درب کاملاً قفل بود!! آرام به عقب برگشته و موضوع را به همسرجان گفتم ولی تلاش ایشان هم بیفایده بود. در روزهای قبل همیشه ساعت 7 صبح یا دیرتر از آپارتمان خارج شده و حتی بعد از نیمه شب هم به آپارتمان برگشته بودیم ولی هیچ وقت درب قفل نبود. سالهای متمادی هم که در آپارتمانهای مختلف در تهران زندگی کرده بودیم، هیچ وقت ندیده یا حتی نشنیده بودیم که کسی درب ساختمان آپارتمانی را قفل کرده باشد و حالا اینجا در قلب آتن و درست قبل از پرواز با درب 2 قفله مواجه هستیم! ایشان در حالی که عرق سردی بر روی پیشانیاش نشسته بود به سمت بُرد اطلاعات ساختمان رفت و شروع به بررسی اطلاعیههای آن نمود لیکن آنجا هم هیچ توضیح بهدردبخوری وجود نداشت.
برای دقایقی فکر کردیم که با خانم رُی تماس بگیریم تا بیاید و درب را باز کند ولی به این نتیجه رسیدیم که تا ایشان لباس بپوشد و به اینجا برسد، حتماً ما از پرواز جا ماندهایم. تنها راه چاره، فشار دادن زنگ درب خانه همسایه کنار آسانسور بود؛ آن هم ساعت 5:30 صبح! همسرجان سرآسیمه و خیس عرق، این مصیبت بزرگ را بعهده گرفت و زنگ را بصدا درآورد؛ سکوت عجیبی حاکم بود. پاسخی نیامد در نتیجه، چند دقیقه بعد مجدداً همین کار را تکرار کرد تا بالاخره صدای مرد صاحبخانه به گوش رسید و با صدای توضیح لرزان و شرمناک همسرجان به پشت درب آمد. مرد جوان خواب آلود از لای زنجیر درب آپارتمانش پرسید: که چه کار دارید؟ با شنیدن توضیح ماجرا گفت: اشکالی ندارد الان میروم کلید را میآورم! پیش خودم فکر کردم که اگر ما جای او بودیم، با یک غریبه چگونه برخورد میکردیم؟ جوان صاحبخانه لحظاتی بعد در حالی که به سمت درب خروجی میرفت، با لبخند بدرقهمان کرد. بخاطر تأخیر ایجاد شده سعی کردیم مسیر مجاور آکروپلیس تا رسیدن به خیابان مقابل معبد زئوس را تندتر راه برویم. به خیابان که نزدیک شدیم، یک تاکسی ایستاده بود. همسرجان به سمت پیرمرد راننده رفته و از او خواستند که ما را تا میدان سینتاگما برساند. پیرمرد با صدای بلند گفت: پیاده تا آنجا فقط 5 دقیقه راه است، خودتان بروید و با نگاهش وادارمان کرد که مسیر پیادهرو را در پیش بگیریم. همسرجان که از استرس قفل بودن درب و پیادهروی سریع تا خیابان، لباسش خیس عرق شده بود، گفت: عجب صبح دلانگیزی! آفتاب تازه طلوع کرده و تشعشع ملایمش روحنواز بود. دقایقی بعد، پس از خرید دو بلیط 6 یورویی از باجه بلیط فروشی؛ سوار اتوبوس خط X95 بسمت فرودگاه شدیم. رأس ساعت 6:05 اتوبوس حرکت کرد.
گوگلمپ زمان رسیدن به مقصد را 75 دقیقه برآورد کرد ولی اتوبوس ساعت 7:10 به ترمینال پروازهای خروجی رسید. داخل سالن براحتی گیت رایانایر را پیدا کرده و در کمال تعجب دیدم کانترشان باز است و در حال پذیرش مسافر هستند. ما که قبلاً از سایت رایانایر پذیرش شده و حتی صندلیهایمان را هم انتخاب کرده بودیم؛ بسرعت چمدان را تحویل قسمت بار داده و به سمت فروشگاههای بدون عوارض فرودگاه رفتیم. تعدد کتاب فروشیها و انبوه روزنامه و مجلات آنها، نشان از ارزش بالای مطالعه بین مردم اروپا داشت.
تصویر 34 : ساختمانهای مسیر میدان سینتاگما
تصویر 35 : فرودگاه آتن- دستگاه اتوماتیک پذیرش مسافر
تصویر 36 : کارت پرواز رایانایر
تصویر 37 : کتابفروشی و گیشه روزنامه و مجلات فرودگاه
سپس به سمت سالن ترانزیت رفته و بعد از بازرسی پلیس به محوطه خروجی هدایت شدیم که یک سالن طولانی و کم عرض بود. اینجا هم امکان استفاده از نوارنقاله وجود داشت و هم میشد از کنار آن قدم زد، ما هم تنبل! دیوارهای سالن به شیوه ماهرانهای شبیه تصاویر بریده شدهای از یک فیلم طراحی شده بود و بترتیب آثار مهم تاریخی یونان و آتن و تعدادی پیام آموزشی را به نمایش میگذاشت که روی نوار نقاله، به نظر میرسید مشغول تماشای یک فیلم هستید. دهها بار از نوار نقاله پیاده شده و کمی آن طرفتر دوباره سوار نوار نقاله بعدی شدیم تا به محل سالن ترانزیت رسیدیم.
گیت پرواز ساعت 9 باز شد و ما جزء اولین مسافران بودیم که کارت پروازمان کنترل شد. با 20 دقیقه تأخیر وارد هواپیمای رایانایر شدیم. صندلیهای هواپیما کاملاً تنگ و کم عرض بود و جنسی شبیه پلاستیک فشرده داشت. چون به خواب رفتیم متوجه علت نشدیم ولی هواپیما در زمان پرواز هم بیش از نیم ساعت تأخیر پیدا کرده بود و نهایتاً ساعت 12 در فرودگاه CIP شهر رُم به زمین نشست. در 50 متری درب خروجی به ایستگاه شاتل فرودگاه رسیدیم. ایمیل بلیط را به مسؤل کنترل بلیط نشان داده و ایشان به ما دو عدد بلیط کاغذی داد که پس از قراردادن چمدانها در قسمت بار، سوار اتوبوس شده و 45 دقیقه بعد به کنار ایستگاه مرکزی قطار شهر رُم (بنام رُوما تِرمینی Roma Termini) رسیدیم.
تصویر 38 : تماشای خاطرات شما در آتن روی نوار نقاله فرودگاه آتن
تصویر 39 : هواپیمای رایان ایر
تصویر 40 : فرودگاه CIP شهر رُم
تصویر 41 : اتوبوس شاتل فرودگاه
در طول مسیر آنچه که در اولین نگاه بوضوح حس میشد، وضعیت اقتصادی بسیار بهتر ایتالیا نسبت به یونان بود. خیابانها پر از خودروهای لوکس و گران قیمت از برندهای معتبر جهان بود. همچنین رانندگی نسبتاً ضعیف و فرهنگ پارک بد خودروها بشدت به چشم میآمد. از اتوبوس فرودگاه که پیاده شدیم، بلافاصله چند راننده تاکسی دور اتوبوس جمع شده و به دنبال مسافر میگشتند. چون آقای همسر از این رفتار رانندگان تاکسی بشدت بدشان میآیند لذا سریعاً چند قدمی از اتوبوس دور شدیم که از دست رانندگان تاکسی خلاص شویم و کاملاً اتفاقی با صحنه جالبی روبرو شديم، ایستگاه اتوبوسهای گردشگری رُم! برنامه خودمان این بود که در چند قدمی روما ترمینی به ایستگاه مترو ترمینی رفته و با مترو به ایستگاه نزدیک هتل برویم. مسئول فروش بلیط اتوبوسهای گردشگری خودش به سراغ ما آمد و قیمت انواع بلیطها را توضیح داد. نکته جالب این بود که بلیطهای اینجا بسیار گرانتر از آتن بود و الگوی آن از زمان صدور بصورت 24 ساعته یا ضرایبی از آن بود. واضح بود که بلیط 48 ساعته برای ما خیلی مناسب بود زیرا دقیقاً اگر الان بلیط را میخریدیم و تا 48 ساعت بعد استفاده میکردیم نهایتاً بعد از آن باید راهی فلورانس میشدیم و دیگر احتیاجی به مترو یا چیز دیگر نبود. فقط یک مشکل ایجاد شد و آن این که مسئول فروش بلیط گفت: حمل ساک و چمدان همراه مسافر داخل این اتوبوسها ممنوع است و شما الان فقط میتوانید بلیط بخرید ولی نمیتوانید سوار اتوبوس شوید.
همسرجان هم گفتند که پس ما الان بلیط هم نمیخریم و فقط یک نقشه از او دریافت نمودند. روی نقشه متوجه شدیم که هتل ما بین ایستگاه 2 و 3 اتوبوسها قرار دارد و چه نور علی نوری میشد اگر الان بلیط را بخریم لذا رفتند و با خانم راننده اتوبوس که همان لحظه آمد و تازه شیفت کاریاش شروع شد موضوع را درمیان گذاشتند و او هم به ما گفت بلیط بخرید و سوار شوید و به مسئول فروش هم به ایتالیایی چیزی گفت. بدین ترتیب 2 بلیط 48 ساعته به قیمت هر یک 31 یورو خریده و با اتوبوس گردشگری براه افتاده و در ایستگاه دوم پیاده شدیم. متأسفانه سیم کارت ودافون آنتن نمیداد و همراه اول هم دیتا نداشت لذا از آنجا با نقشه آفلاین اپلیکیشن مپسمی (Maps.Me) براحتی آدرس هتل را پیدا کرده و ساعت 14:15 به هتل رسیدیم.
خانم رِسِپشن هتل گریفو که گوشت تلخ و نسبتاً مُسن بود، پاسپورتها را گرفت و با لحن نه چندان جالبی گفت ایران! و بعد هم گفت که باید هزینه اتاق را بپردازید. ما توضیح دادیم قبلاً هزینه از کارت ما کسر شده و رسید آن را از ایمیل نشان دادیم و بالاخره پذیرفت. بعد از چند دقیقه، کلید اتاقی در طبقه دوم را بما داد و ما با چمدانها رفتیم بالا. وقتی به اتاق در انتهای یک راهرو کج و معوج رسیدیم با یک اتاق بد فرم و فاقد پنجره به فضای باز مواجه شدیم که فقط به یک حیاط خلوت دلگیر مشرف است و همسرجان عصبانی شد و گفت برویم اتاق را عوض کنیم. آقای همسر به خانم رسپشن توضیح دادند که اتاق ما طبق مشخصات در برگه رزرو بوکینگ باید دارای پنجره به فضای باز باشد و ایشان بهانه آورد که الان هنوز اتاقها خالی نشده است که همسرجان با عصبانیت به ساعت اشاره کرده و گفتند الان بیش از 20 دقیقه است که باید اتاق ما آماده باشد. ایشان که جدیت ما را دید و در حالی که خودش را به تجاهل میزد که نتوانسته منظور ما به انگلیسی را خوب بفهمد، گفت: صبر کنید و بعد کلید یک اتاق دیگر در طبقه اول را داد و گفت این الان آماده شده است. در این لحظات یاد خاطرات ناصرالدین شاه از سفر فرانسهاش افتادم که گفته بود :
« مَردَک مترجم، چُرت قیلوله توی حمام را هم نمیدانست به فرانسه چه میشود. مُرده شورش را ببرد که حرام میکند نانی را که از این راه میخورد ».
حالا شده بود حکایت خانم رسپشن هتل گريفو در ایتالیا سال 2018. با آسانسور به طبقه اول رفته و وارد اتاق شدیم که کاملاً با تصاویر مندرج در برگه رزرو تطابق داشت. اتاق بسیار دلباز و از دو سمت مشرف به خیابانهای طرفین بود. فضای اتاق به یک خیابان پنجره داشت و پنجره سرویس بهداشتی و حمام هم به خیابان دیگر باز میشدند. قبلاً شنیده بودیم که در ایتالیا خیلی قوانین رعایت نمیشود و باید مواظب بود که کلاه سرتان نگذارند یا مورد جیببُری سارقان حرفهای قرار نگیرید؛ حالا با بررسی مجدد رفتار خانم رسپشن هتل (و همچنین خانم راننده اتوبوس)، به بخشی از آن حرفها ایمان پیدا کردیم. چمدانها را باز کرده و کمی آجیل و تنقلات (مبلغ 300000 تومان آجیل از ایران همراه آورده بودم!) میل نموده و یکساعتی خوابیده و ساعت 16 از طریق خیابان پشتی هتل به سمت کولوسیوم راه افتادیم. هنوز 100 قدم نرفته بودیم که کلیسایChiesa di Santa Maria ai Monti به چشممان خورد. داخل کلیسا مراسم عبادت برگزار بود و از ورود ما ممانعت نشد. به نظر من این کلیسا جالب و زیبا آمد. در عین حالی که هیچ مطلبی در موردش نشنیده بودم ولی خیلی زیبا به چشممان آمد البته بعداً این قدر کلیساها و نیایشگاههای عالیتر در ایتالیا دیدم که دلیل گمنامی آن برایم روشن شد. بازدید ما از این کلیسا حدود 15 دقیقه زمان بُرد.
تصویر 42 : پارک بد خودروها و مزاحمت برای دیگران
تصویر 43 : بلیط و نقشه مسیر اتوبوسهای گردشگری رُم
تصویر 44 : ایستگاه قطار بین شهری، روما ترمینی
تصویر 45 : جاذبههای مهم تاریخی رُم
تصویر 46 : هتل گریفو
تصویر 47 : اتاق ما در هتل گريفو
تصویر 48 : کلیسایChiesa di Santa Maria ai Monti
تصویر 49 : داخل کلیسایChiesa di Santa Maria ai Monti
دقایقی بعد به کولوسیوم (Coloseum or Coliseum) رسیدیم و اولین قاب زیبا از ایتالیا رُخ نمود. چه جمعیت توریستی! چه صف طولانی! داخل خیابان و قبل از پلهها همه مشغول عکس و سلفی از این مکان حیرتانگیز بودند. من ترجیح دادم که یک عکس دو نفره خوش تیپ بگیریم لذا دوربین را به یکی از زوجهای چینی که آنجا به سختی مشغول سلفی گرفتن بودند، داده و آنها هم با کمال میل این کار را انجام دادند البته بلافاصله از ما کُپی کرده و دوربین شان را به ما دادند تا از آنها عکس بگیریم، این چینیها واقعاً در کُپیکاری بینظیر هستند! سپس از پلهها پائین رفتیم و در همین چند قدم، چندین نفر به ما پیشنهاد خرید بلیط گروهی دادند که مجبور نباشیم در صف بایستیم، حتی یک آقای ایرانی به نام فرشاد! ما ترجیح دادیم که برویم ضمن بازدید سریع از محوطه و آخر صف را پیدا کنیم (چون از اینجا دیده نمیشد!) و برآوردی از روند پیشرفت صف بنماییم و بعد اگر دیدیم که خیلی کُند است آنگاه بلیط گروهی (Skip the Line) بخریم. صف به دور ساختمان پیچیده و تا نزدیک خیابان پشت دروازه کنستانتین هم کشیده شده بود ولی خیلی سریع جلو میرفت به طوری که کمتر از 15 دقیقه بعد ما جلوی گیشه بلیط انفرادی در داخل کولوسیوم بودیم.
از مسئول باجه، درخواست توضیح در مورد بلیط Roma Pass نمودم و ایشان من را به گیت کنارش که فعال نبود ارجاع داد و خانم مسئول آنجا هم گفت که این نوع بلیط تمام شده و فقط بلیط عادی موجود است (از این آدرس www.romapass.it میتوانید اطلاعات بیشتری کسب کنید). بنابراین 2 عدد بلیط 12 یورویی برای بازدید کولوسیوم و محوطه اجتماع رومیان باستان (Roman Forum) خریده و پس از بازرسی و عبور کیفها از داخل دستگاه اشعه ایکس وارد مجموعه شدیم. کولوسیوم بزرگترین آمفی تئاتری است که تاکنون ساخته شده و حدود 50000 نفر گنجایش با دهها درب ورودی و مربوط به قرن اول میلادی است. کولوسیوم محلی بوده که گلادیاتورها به نبرد با یکدیگر پرداخته و اشراف زادگان به تماشای نبردهای خونین آنها پرداخته و به نوعی از کشته شدن آنها تفریح میکردهاند. در بخشهای پائین کولوسیوم محلهایی برای نگهداری و آمادهسازی حیوانات ساخته شده و طبقات بالاتر برای نبرد گلادیاتورها و قسمت اشراف زادگان و روی سکوهای پله پله اطراف هم برای تماشاگران بوده است. واقعاً احداث چنین ساختمان مرتفع و عظیمی حدود 2000 سال قبل کار شگفتآوری بوده است. بازدید ما از کولوسیوم 75 دقیقه به طول انجامید.
تصویر 50 : نمای خارجی آمفی تئاتر Coloseum
تصویر 51 : محل نبرد گلادیاتورها Coloseum
تصویر 52 : نمای پشتی آمفی تئاتر Coloseum
تصویر 53 : ماکت و بلیط آمفی تئاتر Coloseum
سپس به دروازه کنستانتین (Arch of Constantine) که نماد پیروزی کنستانتین بوده رسیدیم. این دروازه که در سال 315 میلادی ساخته شده بزرگترین طاق نصرت با نمای رُومی است. مجسمههای سنگی روی ستونها و دیوارههای این طاق بسیار زیبا هستند. برخی آن را طاق صلح هم مینامند و بازدید از آن 30 دقیقه به طول انجامید. در مجاورت دروازه کنستانتین، محوطه اجتماع روم باستان (Roman Forum) قرار دارد که ترکیبی از چندین دروازه، معبد، ساختمان و ... است که ورود به آن با دروازه تیتوس (Arch of Titus) آغاز میشود و احداث آن به بعد از پیروزی امپراتور بر جودِآ در سال 70 میلادی بازمیگردد. در مسیر بین دو دروازه به چندین نوازنده و فروشنده و گدا برخوردیم که هر کدام در نوع خود فعالیت جالبی داشتند. يکی از معابد داخلی مجموعه، معبد Antoninus and Faustina Temple نام داشت. يک دروازه هم با نام Septimius Severus Arch وجود داشت که در مجاورت آن معبد Temple of Vespasian and Titus واقع شده بود و هر دو شکوه زیادی را تداعی مینمودند.
ستون Column of Phocas با عرض نه چندان زیاد ولی بسیار مرتفع بود. ساختمان Antiquarium Forense هم آخرین بخش بازدید ما و از ساختمانهای خیلی مورد اقبال توریستها بود ولی متأسفانه قبل از ورود ما تعطیل شد. بازدید ما از محوطه اجتماع روم باستان یک ساعت به طول انجامید لیکن بسیاری از موزههای داخل آن تعطیل شده بود (فقط تا ساعت 18 اجازه ورود میدادند) و داخل بسیاری از مکانها را هم خودمان نرفتیم ولی برای کسانی که خیلی به جزئیات تاریخی علاقمند هستند تا بیش از 3 ساعت هم میتوان برای آن وقت در نظر گرفت. سپس مأموران مجموعه شروع به تخلیه توریستها نمودند که ما هم بالاجبار آنجا را ترک و از خیابان کنار کولوسیوم به سمت میدان ونیزیا شروع به قدم زدن نمودیم.
تصویر 54 : دروازه کنستانتین (Arch of Constantine)
تصویر 55 : دروازه تیتوس (Arch of Titus)
تصویر 56 : نوازنده
تصویر 57 : معبد Antoninus and Faustina Temple
تصویر 58 : دروازه Septimius Severus Arch
تصویر 59 : معبد Temple of Vespasian and Titus
تصویر 60 : ساختمان Antiquarium Forense
در طول مسیر تعداد زیادی نقاش در حال خلق آثار هنری در سَبکهای مختلف و فروش در محل مینمودند که اگر از سالم رسیدن آن مطمئن بودم، من هم حتماً خریداری میکردم. نوازندگان و خوانندگان متعددی هم به صورت انفرادی یا گروهی هنرنمایی میکردند که برای دقایقی به نوای خوش آنها گوش میدادیم. تعدادی شعبدهباز و تَردَست هم در حالتهای جذاب و عالی به فعالیت مشغول بودند که باید در ازای عکاسی به آنها پول بپردازید البته یادتان باشد که مبلغ را سؤال نکنید و هرچه تمایل داشتید، بدهید وگرنه با اعداد نجومی مواجه خواهید شد. خلاصه آن قدر تنوع وجود داشت که متوجه طول مسیر نشدیم. در میدان ونیزیا ساختمان معروف به Altar of the Fatherland آن چنان جذاب و دیدنی بود که ما بمدت نیم ساعت به عکاسی در اطراف آن مشغول بودیم و همسرجان دلکندن از آن برایش سخت بود. در طرف دیگر خیابان هم موزهای متعلق به همان تاجر ونیزی که وجه تسمیه میدان از او گرفته شده، وجود داشت.
تصویر 61 : آثار نقاشان خیابانی
تصویر 62 : نوازندگان خیابانی
تصویر 63 : شعبدهباز و تَردَست
تصویر 64 : ساختمان معروف به Altar of the Fatherland
تصویر 65 : برخی از مجسمهها در ساختمان معروف واقع در میدان ونیزیا
باران آرامی شروع به باریدن نمود و چون تصمیم داشتیم یک پیتزای خوشمزه در مهد پیتزای جهان (ایتالیا) تجربه کنیم لذا با عجله یک رستوران که از همه شلوغتر بود را انتخاب کرده و وارد شدیم. بعد از این همه آثار تاریخی شگفتآور، یک غذای رویایی هم لازم بود تا از باران هم در امان بمانیم. یک میز در گوشهای نسبتاً دنج از رستوران انتخاب و نشستیم. چند دقیقه بعد، پیشخدمت جوان رستوران برایمان یک پارچ آب خنک و منوی غذا را آورد. باتفاق آقای همسر با حوصله همه منوی نامفهوم رستوران را زیرورو کرده و بالاخره پس از کلی مشورت، یک پاستا و یک پیتزا و نوشابه انتخاب کرده و سپس پیش خدمت جوان را صدا زدیم. اتفاق جالبی افتاد؛ پیش خدمت، شماره ردیف سفارش ما را از روی منوی انگلیسی ملاحظه و سپس منوی ایتالیایی را باز کرده و شماره را آنجا جستجو و به زبان ایتالیایی روی برگه مخصوص؛ سفارش را ثبت میکرد! مسابقه فوتبال جام جهانی هم با صدای بلند از تلویزیونهای رستوران در حال پخش بود. 15 دقیقه بعد، یک گارسون دیگر غذا را آورد و فوراً رفت. من و همسرجان از دیدن غذا واقعاً شگفت زده شدیم! ابتدا فکر کردیم که حتماً اشتباه شده است لذا صبر کردیم تا همان پیش خدمت جوان را پیدا کرده و موضوع را به او توضیح دادیم ولی او گفت که کاملاً صحیح است و یکی از بهترین پیتزاهای ما را انتخاب کردهاید! با اکراه شروع به خوردن غذا کردیم، طعم بدی نداشت ولی اصلاً ارزش صورتحساب 23 یوروییاش را نداشت! در حین صرف غذا با همسرجان کلی از این انتخاب فاجعه گفتیم و خندیدیم.
تصویر 66 : پیتزا در مهد پیتزای جهان با طعم جام جهانی فوتبال
در زمانی که ما داخل رستوران بودیم، بارش باران تندتر هم شده بود و ما چون پیش بینی نکرده بودیم لذا چتر همراه نیاورده بودیم. هیچ تاکسی در خیابان دیده نمیشد و مسافران زیادی هم در گوشه خیابان بدنبال تاکسی میگشتند لذا تصمیم گرفتیم بجای معطل شدن برای تاکسی سریعتر از ضلع مقابل همان مسیر قبلی پیاده برگردیم. در مسیر برگشت هم آثار تاریخی مخروبه فراوانی وجود داشت ولی بارش باران اجازه توقف و عکاسی را نمیداد. چند دست فروش اقدام به عرضه کاورهای نایلونی بسیار بیکیفیت با قیمت نجومی 15 یورو و چتر با قیمت 25 یورو مینمودند که بعضی از توریستها خریده بودند. در طول مسیر در زیر سایهبانهای موجود چندبار توقف کردیم ولی چون شدت باران بیشتر شده بود لذا بلافاصله تلاش میکردیم که به مسیر ادامه دهیم.
در نزدیکی کولوسیوم شدت باران وحشتناک شد لذا مجبور شدیم به زیر سایهبان یک رستوران که مردم زیادی آنجا پناه گرفته بودند؛ برویم. قطرات پشت سرهم باران وقتی روی زمین میافتاد، تا چند سانتیمتر بالاتر آب را پخش میکرد. بعد از 15 دقیقه تقریباً باران متوقف شد و ما مجدداً به راه افتادیم. در خیابان مجاور هتل، صاحب یک سوپرمارکت که آقای مُتُشَخِص و نسبتاً پیری بود با احترام فراوان اصرار نمود که داخل مغازهاش شده و از پنیرهای فوق العادهاش تست کنیم. این قدر مؤدبانه دعوتمان کرد که رویمان نشد با این که خیس آب بودیم، دعوتش را قبول نکنیم. پنیرهایش بینهایت شور بود و بعضاً اصلاً قابل تحمل نبود چه برسد به این که بخواهیم برای هر کیلو 45 یورو هم بپردازیم. برای این که دلش را نشکسته باشیم، یک بطری شیر به قیمت 2.4 یورو خریده و از دعوتشان قدردانی نموده و به هتل بازگشته سپس بعد از یک حمام داغ در هتل به استراحت پرداختیم.
روز هفتم: جمعه 8 تیرماه 1397 (کشور واتیکان، مراسم کلیسای سنت پیتر باسیلیکا با حضور پاپ، قلعه سنت آنجل، کلیسای سنت ماریا مگیوره، پلههای اسپانیایی، مراسم نورافشانی و ارکستر ملی در میدان دیپولو، فواره تروی)
صبح کمی دیر از خواب برخاسته و پس از صرف شیر و خرما با عجله به لابی هتل رفتیم. خانم جوانی که رسپشن جدید هتل بود از دور به فارسی به ما گفت « سلام » ! و ما با کلی ذوق با او حال و احوال کردیم البته فقط همین یک کلمه فارسی را میدانست. سپس پرسید که میدانید جاهای دیدنی رُم کجاها هست و من هم برنامه آن روزمان را به ایشان گفتم. ایشان ضمن تأیید برنامه ما، گفت که شما خیلی خوش شانس هستید زیرا ساعت 9 شب به بعد درPiazza del Popolo برنامه ويژه نورافشانی در آسمان همراه با موسیقی ارکستر (نظامی) است که حتماً بروید چون این برنامه فقط 2 بار در سال اجرا میشود که امشب یکی از آنها است. سپس از او تشکر کرده و با عجله به سمت ایستگاه اتوبوسهای گردشگری در مجاورت کولوسیوم (شماره 4) رفتیم ولی به اولین اتوبوس نرسیده و با اتوبوس بعدی عازم کشور واتیکان (کوچکترین کشور دنیا با فکر کنم 800 نفر جمعیت) شدیم.
البته این را توضیح بدهم که امروز از روزهای تعطیل موزه واتیکان بود ولی چون مراسم ويژهای با حضور پاپ برگزار میشد لذا برنامه امروز ما شرکت در مراسم کلیسای سنت پیتر و برنامه فردا بازدید موزه واتیکان است. شما هم میتوانید برنامه تعطیلات و روزهای رایگان بازدید و ساعات کاری هر روزه موزه واتیکان را از سایت (www.museivaticani.va) بررسی و برنامهریزی نمایید. در طول مسیر ساختمانهای بسیاری قدیمی با قدمت بیش از 100 سال مشاهده کردیم که مردم در آنها سکونت داشتند. در ایستگاه 6 پیاده شده و از پل سنت آنجل (مقابل قلعهای با همین نام) در روی رودخانه کم عرض ولی زیبا Tiber که در اطرافش پُر بود از مجسمههای سنگی به سمت واتیکان حرکت کردیم.
در خیابان ورودی میدان St. Peter's Square هنرمندان مشغول نقاشیهای جذابی با شن رنگی در کف خیابان بودند که به شکل مسابقه در حال انجام بود. پلیس در بخش ورودی میدان سنت پیتر، مردم را بسمت گیتهای بازرسی بدنی و کنترل وسایل با دستگاههای اشعه ایکس هدایت نموده و سپس از بخش مجاور مجدداً وارد میدان شدیم. بخش انتهایی میدان را برای مراسم آئینی مهمی که با حضور پاپ در فضای باز کلیسای سنت پیتر در حال برگزاری بود با میله مسدود نموده بودند و به توریستها هم اجازه ورود به محدوده مراسم داده نمیشد. مردم در محوطه اصلی کلیسا مشغول برگزاری مراسم بودند و تصاویر آن از دو تلویزیون غول پیکر شهری پخش میشد. من تا الان این همه کشیش یک جا ندیده بودم. همه توریستها از این که توانسته بودند این مراسم آهنگین را از نزدیک مشاهده نمایند به وَجد آمده بودند و عکس و فیلم میگرفتند. در انتهای مراسم تعداد زیادی از کشیشها با ظرفهائی که داخل آنها خوراکی کوچکی به اندازه یک سکه با رنگ کرِمی و با ضخامت کم را بین حاضرین توزیع کردند که همه با اشتیاق برداشته و آن را میخوردند. تعدادی از کشیشها هم به نزدیک میلههای جدا کننده آمده و به توریستها نیز تعارف میکردند. یکی از آنها در حال انجام کارش در نزدیک ما بود و توریستهای اطراف هم تلاش میکردند که خودشان را جلو برسانند لذا من و آقای همسر کمی به سمت عقب حرکت کردیم تا حاضرین بتوانند براحتی خوراکی را بگیرند. در این موقع آن کشیش تصور نمود که من و همسرم از این برخورد ناراحت شدیم و عقب رفتیم لذا خودش را به سختی به نزدیک ما رساند و به ما هم تعارف نمود و ما ضمن تشکر به ادای احترام یکی برداشتیم و سپس کمی آن طرفتر آن خوراکی را به دو بچه که نتوانسته بودند دریافت کنند، هدیه داده و بسمت خیابان ایتالیا که پر از سوغاتی فروشی و رستوران بود، حرکت کردیم. آنجا یکی از توریستها گفت که وجه تسمیه کلیسای سنت پیتر بدلیل به خاکسپاری پیتر (یکی از اولین حواریون حضرت مسیح) است به همین دلیل این مکان برای اقامت پاپ در نظر گرفته شده است ولی صحت این موضوع را من نمیدانم. در مقابل Ufficio Scavi هم برنامه جنبی در حال انجام بود. حضور ما در اینجا حدود یکساعت طول کشید.
تصویر 67 : ساختمانهای مسیر بین ایستگاه 4 و 5 اتوبوسهای گردشگری
تصویر 68 : ساختمانهای مسیر بین ایستگاه 5 و 6 اتوبوسهای گردشگری
تصویر 69 : پل روی رودخانه Tiber در مقابل قلعه سنت آنجل
تصویر 70 : دروازه ورودی به کشور واتیکان
تصویر 71 : نقاشی با شن رنگی در کف خیابان
تصویر 72 : مراسم با حضور پاپ در فضای باز کلیسای سنت پیتر
تصویر 73 : بخشی از مراسم با حضور پاپ به صورت زنده
تصویر 74 : کشیشها در حال توزیع یک خوراکی بین جمعیت
تصویر 75 : محوطه Ufficio Scavi
تصویر 76 : نماد بلند محوطه Ufficio Scavi
پس از کمی تماشای مغازهها به مک دونالد رفته و یک بسته ترکیبی ناگت مرغ و یک همبرگر و سیب زمینی و نوشابه به قیمت 14.8 یورو سفارش داده که خیلی خوشمزه بود و کمی خستگی در کرده و مردم و توریستها را تماشا کردیم. برخی از توریستها کولههایشان را از جلوی بدن بسته بودند که بخاطر ترس از جیببُرهای حرفهای ایتالیا بود. به یک گروه هم برخوردیم که لباسهایی شبیه لباسهای قرن 16 میلادی پوشیده بودند. سپس در مسیر به کلیسای Chiesa Sprito رسیدیم که در آن مراسم عبادت در حال برگزاری بود. نقاشیهای زیبا و مجسمههای متعددی در این کلیسا به چشم میخورد. یکی از چیزهایی که در این کلیسا خیلی برای من تازگی داشت، « اتاق اعتراف » بود که در رُمانهای کلاسیک مربوط به اروپای 500 سال قبل در مورد آن خوانده بودم ولی حالا اینجا نمونه واقعی آن را برای اولین بار دیدم و طراحی خلاقانهای برای حفظ آبروی افراد داشت. بازدید ما از کلیسا حدود 15 دقیقه شد. سپس از کنار رودخانه بسمت قلعه سنت آنجل حرکت کردیم. پرواز مرغهای ماهیخوار روی رودخانه تایبر صحنههای زیبایی را بوجود میآورد. چندین نماد شهر رُم و کشور ایتالیا که قیمتهای بین 1 تا 5 یورو داشت، از سوغات فروشیهای اطراف قلعه سنت آنجل خریدم.
تصویر 77 : غذا در رستوران مک دونالد
تصویر 78 : توریستها در اطراف واتیکان
تصویر 79 : کلیسای Chiesa Sprito
تصویر 80 : نقاشیهای زیبای کلیسای Chiesa Sprito
تصویر 81 : اتاق اعتراف در کلیسای Chiesa Sprito
تصویر 82 : مرغهای ماهیخوار روی رودخانه تایبر
با خرید دو بلیط 15 یورویی برای بازدید از قلعه سنت آنجل وارد آن شدیم. اين قلعه در دورانهای مختلف نقشهای متفاوتی را داشته است از اقامتگاه پاپ، آرامگاه امپراتور، قلعه نظامی برای حراست از شهر، موزه جنگی، زندان و ... . محوطه قلعه و موزه بسیار زیبا و هیجان انگیز بود و بازدید آن نزدیک به 2 ساعت به طول انجامید. از نظر ساختمانی جذابیتهای زیادی داشت مثلاً دسترسی به بخشهای مختلف قلعه برای افرادی که ناآشنا باشند در زمان جنگ و درگیری بسیار سخت بوده و نیروهای خودی براحتی میتوانستند از محفظههای دیده بانی، نفوذ دشمن را رصد و با آنان مقابله کنند. همچنین طراحی سازهای آن هم جالب بود به طوری که در ارتفاع بالا در آن زمان، پیشروی در اطراف خود داشته است. ارتفاع بخشهایی از قلعه هم آن چنان زیاد بود که بر شهر و پلهای اطراف و حتی واتیکان کاملاً مسلط بود. منجنیق و توپهای جنگی در بخش نظامی و مجسمه میکائیل در موزه هم بسیار جالب و دیدنی بود.
تصویر 83 : ورودی و خروجی قلعه سنت آنجل
تصویر 84 : جذابیتهای ساختمانی قلعه سنت آنجل
تصویر 85 : محفظههای دیده بانی و حمله امن به دشمن
تصویر 86 : منجنیق و توپهای جنگی در موزه جنگ قلعه سنت آنجل
تصویر 87 : تسلط بر شهر از بالای قلعه سنت آنجل
تصویر 88 : نقاشی روی دیوار و سقف در بخشهایی از قلعه سنت آنجل
سپس بسمت پل Ponte Umberto I حرکت کردیم و از میان بازارچه خیابانی که به فروشگاههای سوغات و کتاب و اغذیه اختصاص داشت به Ordine degli Avvocati di Roma رسیدیم. البته در چندقدمی آن هم موزه Museo delle Anime del Purgatorio قرار داشت و خیلی حوصله دیدن آن را نداشتم که اگر فرصت کافی داشتید به شما دیدن آن را توصیه میکنم. سپس بسمت دیگر پل رفته و کمی از فضای زیبای حاشیه رودخانه که توریستهای زیادی در آن به قایق سواری هم مشغول بودند، حظ برده و خاطرات دوران کودکیام در پارکهای حاشیه زاینده رود زنده شد. تاکسیهای رُم به رنگ سفید هستند که برای من تازگی داشت زیرا تاکنون تاکسی سفید رنگ در کشورهای دیگر ندیده بودم. بعداً به ایستگاه 6 اتوبوسهای گردشگری جهت عزیمت به ایستگاه 2 رفتیم.
تصویر 89 : فروشگاههای سوغات و کتاب
تصویر 90 : ساختمان زیبای Ordine degli Avvocati di Roma
تصویر 91 : تاکسیهای سفید رنگ رُم
علیرغم اینکه ساعت 4 بعدازظهر بود ولی هنوز صف حدوداً 50 نفری جلوی کلیسای سانتا ماریا بزرگ Sant Maria Maggrio وجود داشت که البته بسرعت پیش میرفت. برای ورود به کلیسا بازدید بدنی و کنترل دقیق ورود و خروج وجود داشت و بازدید از خود کلیسا رایگان بود ولی موزه واقع در طبقه زیرزمین کلیسا نیاز به خرید بلیط 3 یورویی داشت. این کلیسا بزرگترین کلیسای شهر رُم است و از ستونهای متعدد سنگی مرتفع ساخته شده بود که در روی دیوارهای کناری سالن اصلی، تعداد زیادی مجسمه وجود داشت. سقف هم با گچبُری و نقاشیهای خیرهکنندهای تزئین شده بود. در طرفین سالن اصلی در بخش انتهایی آن، دو سالن فرعی مثل دو بال قرار داشت که الگوی تزئینات داخلی متفاوت ولی بسیار زیبایی داشتند. همچنین یک راه پله هم در بخش انتهایی برای یک عبادتگاه کوچک در طبقه پائین وجود داشت. در هر سه قسمت سالن هم مراسم عبادت برگزار بود. همسرجان تمایل داشتند که از موزه هم بازدید کنند ولی من خسته شده بودم و ترجیح میدادم داخل سالن اصلی به تماشای مراسم آهنگین آن مشغول باشم لذا ایشان برای بازدید از موزه رفتند. به گفته ایشان؛ در موزه از آثار نقاشی اصلی و اشیای نفیس تاریخی نگهداری میشده و بسیار خلوت بوده و بخشی هم به باستان شناسی اختصاص داشته است. بازدید ما از کلیسا و موزه آن بیش از 2 ساعت به طول انجامید.
تصویر 92 : کلیسای سانتا ماریا بزرگ و نماد بلند جلوی ورودی آن
تصویر 93 : داخل سالن اصلی کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 94 : عبادتگاه مرکزی کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 95 : سقف عبادتگاه مرکزی کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 96 : بالکن نیم طبقه فوقانی کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 97 : نقاشیهای سقف و دیوار کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 98 : مجسمه در کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 99 : بخش اصلی عبادتگاه طبقه زیرین کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 100 : مجسمه طبقه زیرین کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 101 : نقاشی و گچُبری و مجسمه روی سقف در یکی از سالنهای فرعی کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 102 : موزه واقع در طبقه زیرزمین (خارج سالن اصلی) کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 103 : اشیای نفیس و تابلوهای نقاشی در موزه کلیسای سانتا ماریا بزرگ
تصویر 104 : بخش باستان شناسی موزه کلیسای سانتا ماریا بزرگ
لطفاً ادامه سفرنامه را در قسمت سوم هم مطالعه فرمایید.