اوایل شهریور 1402 بود که بدجوری هوای سفر به سرم زده بود. ابتدا تو ذهنم آلاچاتی یکی از شهرهای زیبای ترکیه بود که بعدش با آمدن پیامکی که تور سریلانکا رو تبلیغ می کرد محاسبات ذهنیم به هم خورد و استارت سفر به سریلانکا زده
به نام خدا بهار سال1402 یعنی امسال سفری از تهران به استانبول داشتم و بعد چند روز استانبول گردی به شهر ساحلی آلانیا رفتم. بلیطش رو دوستم در استانبول به مبلغ 9و نیم یورو اینترنتی برام خرید و فرستاد. قبلاً در مورد ترمینال بین شهری اسنلر
من و همسرم که خسته از فعالیتهای روزمره و کار بودیم تصمیم به سفر گرفتیم.با توجه به اینکه در سال 94 به امارات و شهر دبی سفر کرده بودیم اولویت سفر را برای یکی از کشورهای ترکیه،گرجستان و یا ارمنستان قرار دادیم.بعد از خواندن سفرنامه
سفرما در شهریور 1402 و به قصد انگشت نگاری در مرکز انگشت نگاری کانادا واقع در شهر اربیل یا هه ولیر(به کوردی) انجام شد.با توجه به اینکه در سفرهای قبلی از سفرنامه های لست سکند خیلی کمک گرفتم و تونستم در سفر ها زمان و
سفر در زیستن با مردم هر سرزمینی غرقه در تاریخشان گشتن نفس با هم کشیدن ها ... وقتی صبح دوشنبه ، هفته دوم مهرماه از خواب بیدار شدم و پدرم گفت وسایل سفرم را به مقصد نامعلوم جمع کنم ؛ هرگز فکر نمیکردم سفری تا این
سلام امیدوارم حال دلتون خوش باشه کنار عزیزانتون. امیر هستم و قصد دارم در این سفرنامه از اولین تجربه سفر خارجیم بنویسم براتون. سفری که پر از ماجراهای خوب و بد در شهر وان کشور ترکیه گذشت. وان یه شهر کوچیک و نزدیک ترین شهر
تا قبل از سفرم به کیش فقط با خانواده سفر کرده بودم و سفرهایی که با دوستام داشتم اکثرا شهرستان بود و نه بیشتر، اما تنهایی سفر کردن واقعا یه عالم دیگه داره برای اینکه انسان رشد حقیقی رو بدست میاره، بزرگ و پخته تر
سلام به عزیزان این اولین سفرنامه من هست که می نویسم خودم از خوانندگان لست سکند هستم و در سفرهام کمک بسیار خوبی برام بود وتوانستم از سفرنامه های دوستان چه در زمینه هتل وچه در مورد اماکن دیدنی و یا رستوران های خوب استفاده
سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز و عاشقان سفر. بسیار خوشحالم که برای اولین بار تجربیات سفرم را با شما عزیزان به اشتراک میگذارم تا شاید سهم کوچکی به عنوان برادر کوچکتر در آسان تر کردن سفر شما به کشور زیبای گرجستان داشته
با سلام و احترام به همه خوانندگانی که وقت می گذارند و این سفرنامه را مطالعه می کنند. این اولین سفرنامه ای هست که می نویسم و امیدوارم لذت ببرید. هدف من از نوشتن این سفرنامه، آشنایی با مشکلات و مسائلی هست که در سفر
آسیاب ششم زواره در زواره رو کن و صد افتخارش را ببین مردم خوب و نجیب و با وقارش را ببین برگ برگ سبز تاریخ زواره افتخار زرنشان تاریخ آن ، آل و تبارش را ببین ( اسماعیل عابدان زاده زواره ) متخلص به عابد مقدمه : فرصتی پیش آمد تا به دعوت
سفر به مدت زمان و مدتش بستگی نداره. میتونه خیلی كوتاه باشه اما پربار. به میزان هزینه هم بستگی نداره، میتونه با حداقل هزینه بگذره اما حسابی به آدم خوش بگذره. به مقصد هم بستگی نداره، میتونه هر كجا باشه اما كلی خاطره و تجربه
به نظر من تنها روزهایی رو زندگی میکنیم که در سفر هستیم، بقیهش روزمرگی و وقت گذروندنه. حالا من عاشق سفر یک بار بعد از اینکه تمام کارهای سفر رو انجام دادم و وقت سفارت ایتالیا رو هم گرفتم، سفارت و بعدش کل دنیا به
هفته ی اول مهر1402 ! برنامه ی آب و هوا رو برای تور ایرانگردی چک کردم! نه آنچنان سرد! ولی به نظرم، محض احتیاط، لباس گرم لازم بود! کوله ام رو بستم! و مثل همیشه علاوه بر ملزومات سفر، سه چهار کیلو خرما هم ته کوله
از اونجایی که سفر رفتن جزو اهداف اصلی و جدایی ناپذیر زندگی منه، ناخودآگاه همیشه در مسیر بازگشت از سفر قبلی، شروع به سرچ و تحقیق درباره مقصدی جدید برای سفر بعدی هستم. فردای بازگشت از سفر دبی، پی اطلاعات کافی برای یک سفر داخلی
چه کسی گفته است، سفر مانند یک فنجان چای برای همه دلپذیر نیست؟ عشق به سفر در وجود همه ما وجود دارد. اما برخی از مردم آن را کشف کرده و پرورش می دهند و برخی نیز تسلیم محدودیت ها و شرایط جامعه شده و
به نام خدا فوتبال …چیه این واژه جادویی که همه عاشقشن!؟ ۲۲ نفری که توی مستطیل سبز رنگ سر یه توپ نود دقیقه با هم کلنجار میرن تا بتونن گل بزنن فقط همین. نه! فوتبال یعنی زندگی! فوتبال یعنی هیجان یعنی عشق یعنی افتخار و غرور.
ممکن است در آغاز سفر شما حرفی برای گفتن نداشته باشید، اما سفر در پایان از شما یک نویسنده می سازد. (ابن بطوطه) تابلو نقاشی در سالن ورودی هتل در آکتائو دنبال یک مقصد جدید میگشتم برای سفر در روزهای پایانی تابستان 1402 ، یک آگهی تبلیغاتی
سلام و عرض وقت بخیر خدمت تمامی دوستان و عاشقان سفر، الان که حدود چهار ماه از این سفر پرماجرا گذشته , هرگز به نوشتن سفرنامه فکر نمیکردم , همیشه کلافه بودم و خودم رو سرزنش میکردم که بی معرفت , این همه از بقیه